سفارش تبلیغ
صبا ویژن

طب سنتی@

نظر

نگاره: ‏«کشته‌ی جنگ»  تو را از پولیورِ پوسیده‌ات شناخت، مادر... پولیوری که هر گره‌اش را گریسته بود در شب‌های حمله و بافته بودش با پشمِ گوسفندانی که در غیابِ تو خود به چرا می‌بُرد... حالا دیگر سنگی بود که نامت را بر خود داشت و او می‌توانست تا آخرِ عمر تحویلِ سال‌ها را کنارِ تو باشد!  سال‌ها زیرِ خاک مانده بودی و استخوان‌هایت فرقی نداشت با استخوانِ هم‌سنگری سرماخورده که پیش از وقوعِ خمپاره پولیورت را به او بخشیده بودی! //   *از مجموعه شعر «گریه‌های گربه‌ی خاکستری» / زخمه 2010‏تو را از پولیورِ پوسیده‌ات شناخت، مادر...
پولیوری که هر گره‌اش را گریسته بود
در شب‌های حمله
و بافته بودش با پشمِ گوسفندانی که در غیابِ تو
خود به چرا می‌بُرد...
حالا دیگر سنگی بود که نامت را بر خود داشت
و او می‌توانست تا آخرِ عمر
تحویلِ سال‌ها را کنارِ تو باشد!

سال‌ها زیرِ خاک مانده بودی
و استخوان‌هایت
فرقی نداشت با استخوانِ هم‌سنگری سرماخورده
که پیش از وقوعِ خمپاره
پولیورت را به او بخشیده بودی! //


*از مجموعه شعر «گریه‌های گربه‌ی خاکستری»